ای کاش می شد فهمید در دل آسمان چه می گذرد

که امشب با ناله ای بغض آلود
بر دیار این دل خسته
اشک می ریزد
زمین هم که بخیل شده
سخت میرویاند
ولی زیاد میلرزاند؛خودش را،دلم را...
میدانم؛در دلش غوغایی است!
و اما من...
دلم سخت گرفته است
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد...
می بارد بر تمام خاطره ها
بر روزهای سختی که بی تو گذشت
و این بی تو به تمام معناست!!
و من چشم به راه مسافر باران
با بغضی که گلویم را فشار میدهد
و نجوایی آشنا که در گوشم می پیچد
چه حال عجیبی است امشب
انگار همه دلشان گرفته است
وباز هم باران
اینبار چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
میدانی؟!
این ها همه برای توست
این ها همه عزای انتظارست
و اگر نگاهم کنی؛
لحظه های انتظار شکسته می شود...
و بغض تنهایی من
مغلوب وجود تو می شود
این شب ها
چشم های من خسته است
کمی هم هرزی گرفته اند!!
با اشک صدایت می کنند...
آقا دیگر بیا...
خسته ام
حتی از خودم
دل هوای یار کرده است
عشق های زمانه ام همگی بازیست!
تلخ است...
و چه راحت می شکند آدم را

معشوق من؛دگر بس نیست؟؟